تو که با مردم این شهر سخنها داری
در حریمِ حرمِ باورشان جا داری
دل این قوم به چشمان تو تنگ است هنوز
ندبه، هر جمعه سحرگاه قشنگ است هنوز
میچکد کم کمَک از باورم ایمان دریاب
«چشمه ی چشم مرا ای گل خندان دریاب»
عدهای معتقدند عشق شکوفا نشود
یاسها در بغل پنجرهها وا نشود
پیچک از دوری خورشید زمینگیر شود
باغ در پنجه ی پاییز فقط پیر شود
«مژده دادند که بر ما نظری خواهی کرد»
حتما از کوچه ما هم گذری خواهی کرد!...
التیام غم دوری است نگاهی گاهی
لذتی هست در این چشم به راهی گاهی
مصلحت هر چه که باشد، تو یقین میآیی
به بهارانه فردای زمین میآیی...
- دوشنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 19:46
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ابراهیم قبله آرباطان
ارسال دیدگاه