این روا نیست که حال همه پرغم باشد
فرصت با تو نشستن چقدر کم باشد!
چقدر زود گذشت و چقدر خوب گذشت
دوسه شب مانده که این بزم فراهم باشد
حیف شد با تو نشد خوب رفاقت بکنم
به دلم آتش دوری ست ،چه مرهم باشد؟!
تو اگر فکر منی خوب و بدم را بردار
چون همه سود فروشنده به درهم باشد
به عبادات من ای کاش خودت رحم کنی
ورنه هر سجده ی من سجده بلعم باشد
کاش میشد همه سال همین ماه شود
رشته الفت ما محکم محکم باشد
همه بندگیم از نفس زهرا بود
برکت چادر او بر سر عالم باشد
دوست دارم که شبی محو علی باشم و بس
به سرم سایه ی ایوان طلا هم باشد
چون گریز عطش ما به لب ارباب است
رمضان در دل عشاق،محرم باشد
بین هر مستحب و بین همه واجب ما
روضه اش بر همه اعمال مقدم باشد
ته گودال چه ها بر سر شه امده است
که قد و قامت زینب ز غمش خم باشد
- سه شنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 1:21
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه