دارم از پای بساط سفره ات پا می شوم
بعد از این شبها خدایا باز تنها می شوم
دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی
بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا می شوم
دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود
تا ابد ممنون این الطاف مولا می شوم
میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست
میزبانم که رود من عبد هرجا می شوم
حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است
چاره ای دیگر نمانده رو به صحرا می شوم
امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است
میل گریه دارم و راهیِ دریا می شوم
امشب این العفوها بوی جدایی می دهد
الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها می شوم
چهره ام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد
با چنین وضعیتی عبد تو آیا می شوم؟
توبه هایم را بخر، اما گناهم را ببر
ورنه امشب دست بر دامان زهرا می شوم
تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد
با لب خشکیده غرق واحسینا می شوم
- سه شنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 1:33
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه