ماهت نمایان میشود حالا
من یک قدم نزدیکتر تا تو
آرامشی پرمیکند من را
وقتی که هستم بیشتر باتو
این سفره تا عرش شما پهن است
هر لحظه باید با شما باشم
در سایه ی مهر تو میدانم
فرقی ندارد از کجا باشم
تو بین ماه خود کسی داری
ماهی که خود آرامش دلهاست
بازخم هایی که به تن دارد
مرهم برای درد این دنیاست
من از کسی دم میزنم که او
دریای رحمت بین آغوشش
مردی که شبها کوجه گردی کرد
باکوله باری عشق بر دوشش
او مثل کوهی استوار و سخت
اما پراز عشق و محبت بود
بادشمنان شمشیر بران و
باکودکان اوج عطوفت بود
میرفت آن شب، مسجدکوفه!
کامل کند رازو نیازش را
با دست هایش قاتل خودرا
بیدار کرده تا نمازش را ...
آری علی یعنی همان کس که
خیرالعمل را جاودانی کرد
اومیشناسد قاتلش راهم
با ابن ملجم مهربانی کرد
وقتی که بالا برد تیغش را
دست زمان پای زمین لرزید
بازهر آهسته سخن میگفت
حتی در اوج درد میخندید
شاعر غروبش را چه بنویسد
داغ بزرگ رفتن یک مرد
شاعر دلش میخواست بنویسد
ای کاش میشد از غمش دق کرد
- سه شنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 2:31
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سید امیر حسین خوشرو
ارسال دیدگاه