نمی دانم چه ها زینب کشید از داغِ آن «سر»ها
همان «سر»ها که شوریدند بر طغیان خنجرها
فدای آخرین لبخند «سر»ها در مصاف تیغ
فدای گریه ی پنهان خواهرها؛ برادرها
چه شب هایی که بر زانوی مادر، «سر» نوازش شد...
به قربانِ دو چشم شعله ور در خون مادرها
همان «سر» که برای دیدنش چشمی به در مانده
نمی فهمد کسی این حرف ها را غیرِ خواهرها
سفر رفتند باباها و بی «سر» عکس شان آمد
و شد آن عکسِ بی«سر»؛ بعد از آن، دنیای دخترها
به کرکس ها رسانیدند «سر»ها این خبرها را
که از پرواز لبریزند همواره کبوترها
- چهارشنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ابراهیم قبله آرباطان
ارسال دیدگاه