دیشب تمام بی کسی ام را گریستم
آتش گرفت حنجره ام تا گریستم
دریا نشست روی لبم تشنه تر شود
دامن تکاندم از لب دریا ، گریستم
چشمم تَرَک تَرَک شد و بر ماسه ها چکید
پشتم شکست ، پا شدم اما ، گریستم
بیچاره من که زیر سُم اسب های دشت
اصلا تو را چگونه تماشاگر ایستم
شرمنده ام که مرثیه ء آفتاب را
در اندکی به وسعت دریا گریستم
- چهارشنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:19
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ابراهیم قبله آرباطان
ارسال دیدگاه