زمین در زیر پای خنجر بیداد می گرید
میان بغض سنگین گلو فریاد می گرید
صدای العطش پیچیده در گوش شقایقها
وطفلی از فشار پنجه جلاد می گرید
کنار قتلگه مردی زمین را لاله گون کرده
پرستوهای خونین پر بر این رخداد می گرید
درون خیمه مردی از تبار عشق می سوزد
وخاتون مصیبت میزند هی داد می گرید
وطفلی زیر پای اسب هی بابا صدا می زد
بر این بلوای وانفسا دل سجاد می گرید
کجایی مادر زینب! بیا صحرا تماشاییست
که در گودال خون جسم پیمبر زاد می گرید
به روی شانه خورشید خون می بارد ای وایم
زمان در التهاب موقع میعاد می گرید
خدای کعبه می سوزد از آن لبهای خشکیده
وانگار ابر چشم صاحب ایجاد می گرید
صدای زوزه آب وسر عطشان ویک نیزه
برای خواهری مظلوم وبی امداد می گرید
محمد(ص)بازهم آیینه دردش ترک برداشت
براین طغیان اقوام ثمود وعاد می گرید
- چهارشنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:22
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ابوالحسن طالبی
ارسال دیدگاه