آنقدر دلخون است، پرسیدن ندارد
اینروزها حال علی دیدن ندارد
« قبله آرباطان»
با ثانی و با سیصد و اندی ...بگویید
آهسته تر؛ گل با لگد چیدن ندارد
«یعقوب لطفی»
بانوی آب و آینه بر دوش حیدر
می رفت از شهری که یک مامن ندارد
«خانم جیفرودی»
باید که بسپارد به دست خاک غربت
می خواهد اما نای دل کندن ندارد
«مهدی هادی»
هر کس به جام اش جرعه ایی از عشق او هست
در جان و روح اش اهرمن مسکن ندارد
«دکتر جمشید اسماعیلی»
همراه جسمش روح خود را دفن کرده
این حیدرت روحی دگر درتن ندارد
« امیر عبدی»
از اشک فرزندان زهرا می توان دید …
داغ علی را،این که فهمیدن ندارد
« صادق شیخی»
- چهارشنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:46
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ابراهیم قبله آرباطان
ارسال دیدگاه