از آسمان کوفه علی پر کشید رفت
از دستهای عالم و آدم برید رفت
آن کس که چشمهای نخفته ز غصه داشت
آرام و خسته زیر لحد آرمید و رفت
برروی خاک کوچه یتیمی به گریه گفت
دنیا یتیم شد که پدر هم پرید رفت
دلتنگ بود و جای گریبان صبر خویش
با دست تیغ فرق سرش را درید رفت
گاهی عدو شود سبب خیر، ضربه ای
آن استخوان بین گلو را کشید رفت
ای کاش بر خرابه سری می زد آن غیور
آن کس که ناز چشم یتیمان خرید رفت
- پنج شنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه