باز دلم در تپش افتاده است
در طلب جام پر از باده است
طائر طبعم طیران می کند
میل سفر سوی جنان می کند
آمده ام نغمه سرایی کنم
بر در این خان گدایی کنم
مرغ دلم د رَسَن افتاده است
یاد امام حسن افتاده است
" کیست حسن رهبر نیکوسرشت
شاه کلید درِ باغ بهشت "
کیست حسن قبله ی اهل یقین
تاج سر حضرت روح الامین
حُسنِ حَسن،حُسنِ خدادادی است
صلح حسن مظهر آزادی است
مرتضوی ، فاطمه زاد است او
فارس میدان جهاد است او
مکتب او مکتب بیداری است
در رگ او خون علی جاری است
آینه ی ربّ رحیم است او
چونکه کریم بن کریم است او
حاتم اگر شهره به جود و سخاست
چِلّه نشینِ کَرمِ مجتبا ست
عاشق او نیست جز اهل یقین
دشمن او نیست مگر مشرکین
صلح نمی کرد اگر یار داشت
چند نفر محرم اسرار داشت
خام نشو ، حرف زیادی نزن
هردو امامند حسین و حسن
فتنه اگر زاغ و زغن می کند
درد مرا چاره حسن می کند
پور علی سبط بزرگ نَبیست
دشمن او هر که بود اجنبیست
نام حسن زینت نام علیستت
نور علی در رخ او منجلیست
گرچه غریب است حسن در زمین
زائر قبرش شده روح الامین
تربت او بوی جنان می دهد
" ذکر حسن " به مرده جان می دهد
- چهارشنبه
- 29
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 22:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی اسکندری
ارسال دیدگاه