گذشته کار من از نامه ی عمل ملِکا
که این جریده ی عصیان کتاب می خواهد
نکرده منکر و مُسکر نخورده من نبوم
ولی عذاب تو مستی ناب می خواهد
کشند جامه ی من را ملائک دوزخ
که زود آمده ای او جواب می خواهد
بشویی شَر ِمن از دامنت به آب روان
که مدتیست دل من شراب می خواهد
حرام باد بر آنکس که تشنه ی تو نشد
هزار جام که از بهر آب می خواهد
رخ تو آینه ی آن جمال بی حد است
که گفته قالب ذات تو قاب می خواهد
بپوش اینهمه پروردگار درهم زلف
خدا به دیده نیاید حجاب می خواهد
مپرس موسیِ عمران که رخ نشان بدهد
خدایی، دیدم و گفتا که تاب می خواهد
- سه شنبه
- 4
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 23:5
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمد کیانی
ارسال دیدگاه