ای آن که نور عشق و شرف در جبین توست
روشن سرای دل زچراغ یقین توست
تو حمزه ای و آینه ی جان مصطفی
عشق و امید در همه جا همنشین توست
در یاری رسول خدا، جان دشمنان
آتش گرفته از نفس آتشین توست
مهر رسول نور تو را برده سوی نور
این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست
بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع
تا گفت مصطفی که شب آخرین توست
ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین
از چه به خاک غم ،سر شور آفرین توست
ازآن زمان که ریخته خونت به روی خاک
صحرای لاله زار احد شرمگین توست
ای مصحف عظیم رشادت ، شهادتت
حسن ختام و مطلع فصل نوین توست
از اشک فاطمه زدل خاک گل دمید
آن جا که زیر خاک تن نازنین توست
آمد احد«وفایی» وگفتا که این حریم
تصویری از شجاعت و عزم متین توست
- چهارشنبه
- 5
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه