آفتاب دوباره ای پیداست
روی دوشش ستاره ای پیداست
مشک بر روی شانۀ عباس
لب دریا کناره ای پیداست
این طرف غیر خار در دستی
وایِ من سنگ خاره ای پیداست
آن طرف حنجری عطش آلود
در پسِ گاهواره ای پیداست
این طرف با سه شعبه های خودش
روی اسبی سواره ای پیداست
آه از توی گودی گودال
سر دارالاماره ای پیداست
اگر این نیزه ها اجازه دهند
بدن پاره پاره ای پیداست
شاعر:مهدی رحیمی
- پنج شنبه
- 7
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه