• شنبه 3 آذر 03


ارتحال امام خمینی(ع) -(دوباره آتش غم در دلم زبانه گرفت...)

533

دوباره آتش غم در دلم زبانه گرفت 
دوباره زخم دلم طعم تازیانه گرفت

دوباره در سر من طرح عقل مبهم شد 
دوباره بید جنون روی شعر من خم شد

دوباره در دل من جا گرفت یاد شبی 
که روح از می احساس تر نکرد لبی

شبی که شیر زمین خورد و بیشه در خون ماند
به روی کتف زمان داغ این شبیخون ماند

شبی که خیل شغالان به زوزه خندیدند
ز باغ روشن دین چون حصار را چیدند

به عمق تیره مه پشت آسمان خم شد
شبی که سایه خورشید از سرش کم شد

خسوف شد رخ تبدار ماه غایب شد 
نماز وحشت بر قوم خفته واجب شد

زمین ضیافت جوش و دمل گرفت آن شب
ستاره زانوی غم در بغل گرفت آن شب

و پلک مخمل جنگل مچاله شد از درد
شبی که ترشی غم هفت ساله شد از درد

عقابها ز افقهای دور برگشتند
به سمت شب رژه رفتند کور برگشتند

سوار شرقی ما بین سایه ها گم شد
شبانه قریه اشراق غرق کژدم شد

ز کوه غم فوران کرد و بر لبان کویر
ز هرم حادثه رویید تاول تقدیر

پر از رسوب شد این رود و از خودش جا ماند
صدای آب نیامد و دشت تنها ماند

امید سوخت یقین دود شد در آن تردید
و هر چه زخم نمک سود شد در آن تردید

خبر رسید ز غم پشت کوه طور شکست
 حریم اسم شب و حرمت عبور شکست

خبر رسید از آن سوی دخمه های سیاه 
که در تسلسل خفاش حجم نور شکست

سحر که پشت شب تیره دست و پا می زد
دمید و قفل در بسته را به زور شکست

صدای شیحه اسبان بی سوار آمد 
سکوت سربی این صبح سوت و کور شکست

گلوی تیره مرداب موج را بلعید
و بغض سنگی سیاره های دور شکست

ز خشم صاعقه ها کهکشان ترک برداشت
غرور آبی دریای پرغرور شکست

...و رفت آنکه در آن سالهای بی باران
قیام کرد به خونخواهی سیاووشان

کسی که لحظه ای از عاشقی عدول نکرد
اگر چه رفت در اندیشه ها افول نکرد

کسی که گفت خریدار چوبه دار است
به شوخ چشمی چشمان یار بیمار است

به غنچه ها و به آیینه ها ارادت داشت
"و با تمام افقهای باز نسبت داشت"

همیشه در حرم لاله ها قدم می زد
و در مجله عشق خدا قلم می زد

تمام عمر دلش با فرشته ها خو کرد
شکوه زندگیش دست مرگ را رو کرد 

امام! بی تن عشق روح کم دارد
سفینه گرچه مهیاست نوح(ع) کم دارد

غزل بگو به چه دل خوش کند پس از تو امام؟
و از قلم چه تراوش کند پس از تو امام

نهالهای جوان بی تو پا نمی گیرد
امام! روح تو در خاک جا نمی گیرد

پس از تو در همه آفاق زیستن ننگ است
به هر کجا برویم آسمان همین رنگ است

در آستانه سجاده جای تو خالی است
پس از تو کل جهان سرزمین اشغالی است

تو رفتی و جگر تشنه فلسطین سوخت
رواق مسجد القصی و دیر یاسین سوخت

چنارهای جماران سیاه پوشیدند
و نخلهای نجف جام زهر نوشیدند

سیاه زخم در اعماق سینه اردو زد
و روح زخمی ما پیش درد زانو زد

  • شنبه
  • 8
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 16:42
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران