دلم گرفته از زمونه
چشام مثِ ابر بهاره
جوونه زد غم توی قلبم
با هر تپش میخواد بباره
سراغ این دل شکسته
نمیگیره کسی به جز غم
ناله و اشک و بی قراری
کار من و دل شده باهم
احساس غم داره دلم
خونِ جگر شده فقط کارِ دلم
خسته و درمونده و بی رمق شدم
تا یاد غم می اُفته می باره دلم
آقام آقام آقای من
رسمِ توی شهر مدینه
حُرمت هیچ کس و ندارن
حتی برای پول و قدرت
رو غیرتاشون پا میزارن
هوای نیرنگ و دروغه
هوای دلسرد مدینه
نشسته غصه های عالم
دوباره باز میون سینه
آقای من جونم فدات
دیوونه میکنه منُ حال و هوات
کاشکی بیام بقیع و زائرت بشم
یا صادق الائمه جون بدم برات
آقام آقام. آقای من
یه عده نامرد حرومی
که حمله ور شدن شبونه
غُربت آقا رو که دیدن
آتیش زدن به درب خونه
مثل علی جد غریبش
دستای آقامون رو بستن
کشوندنش تو کوچه ها باز
دوباره قلبشو شکستن
شیخ الائمه آقاجون
میخونم از غربت تو با دل خون
اگه غریبی و کسی یار تو نیست
خودم با خونواده ام نوکرتون
آقام آقام. آقای من
- شنبه
- 8
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:3
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
میلاد یعقوبی
ارسال دیدگاه