آتش شکست، حرمتِ بیتالحرام را
تا خلوتِ امام، کشید ازدحام را
دستِ طنابِ روضه به حبلالمتین رسید
آخر شکست، حرمتِ دستِ امام را
شیخالکبیر، پای پیاده حقیر کرد
در کوچههای شهر، سواره نظام را
موی سپید، مصحفِ نوحالائمه بود
هر بیوضو رسید، شکست احترام را
آتش؛ در این مجادله «بَرداً سلام» نیست
با شعله زد خلیل، علیهالسلام را
با دو گریز، داغِ حسینیه تازه شد
از شعلههای روضه بگویم کدام را ؟!
آتش؛ نمازِ مادرمان را شکست و رفت
با میخِ در رساند، به سجده قیام را
آتش؛ وبالِ دامنِ طفلی سه ساله شد
آتش؛ گرفت، معجرِ اهل خیام را
از آتشی که هیزمِ این روضهها شده
ای چشم تر !؛ ببار و بگیر انتقام را
- شنبه
- 8
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه