دوباره کوچه ای پر از
شعله و دود و هیزمه
آتیش زدن از قدیما
عادت این نامردمه
آه بلندی از غم و
از این زمونه می کشه
وقتی دوباره از دری
شعله زبونه می کشه
دستاشو بستن و پای برهنه می دوید
دشمن بابغض و باکینه طناب و میکشید
زخمی بود و صدای ناسزا رو می شنید
وای با صورت نقش زمینه
وای همه ی غصه هاش همینه
وای درده مادر و می بینه
بند دوم:
تو کوچه های تنگ شهر
داغ دلش تازه شده
بغضی دوباره تو گلوش
بی حد و اندازه شده
تو لحظه های آخرش
دلش از این دنیا پره
یاد غمای مادره
روی زمین که میخوره
مادر بود و پسر بود و یه مرد بی حیا
سیلی زد مادر و پیش چشای مجتبی
گم کرده راه برگشت و میون کوچه ها
وای امون از این قوم ستمکار
وای مادر بین در و دیوار
وای وای از میخ در و مسمار
بند سوم:
یه عمره که تو دنیا
اسیر رنج و درده
مصیبت های زینب
آقا رو پیرش کرده
روی زمین افتاده و
یادش میاد غم ها رو
دم میگیره باگریه هاش
روضه ی عاشورا رو
خواهر بالای گودال و برادر بی سره
دشمن ازهر طرف پیروهنش رو میدره
یکی انگشت و انگشتر رو داره میبره
وای از زنجیر و از اسارت
وای از دستای پر جسارت
وای گوش و گوشواره و غارت
- دوشنبه
- 10
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 16:25
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
علی علی بیگی
ارسال دیدگاه