بعداز تو مدح و مرثیه را نا نمانده است
دل را بدون روی تو یارا نمانده است
قید حیات را زدی و نیست باورم
جز یاد و خاطرات شما، جا نمانده است
زان حنجره که دل زهمه خلق می ربود
غیراز فسوسها به دل ما نمانده است
صوت اذان و روضه ی جانسوزتان چه شد
دلکش تر از صدات، به دنیا نمانده است
ای خاک تیره دلبر مارا عزیز دار
دیگر مجال و فرصت سودا نمانده است
خاموش شد چراغ حیاتش ، چراغ کس
از ظلمت شبانه به فردا نمانده است
(نورانی) از کنار تو رفته (سرابیا)
دیگر امید رجعتی او را نمانده است
- سه شنبه
- 11
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 16:40
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
اصغر سرابی
ارسال دیدگاه