امشب که به سر رشته ی تدبیر ندارم
دیوانه ام و میل به زنجیر ندارم
ابروی تو تا هست چرا منت شمشیر
من حوصله ی منت شمشیر ندارم
با اشک زبنیاد ببر خانه ی مارا
ویرانه ام و حاجت تعمیر ندارم
چون ناله ی من مد دعای سحر توست
در زمزمه ی خویش بم و زیر ندارم
بیدل تر از آنم که سراغ دلم آیی
از آه تو چون دودم و تصویر ندارم
راز من و تو فاش شد از دانه ی اشکم
ورنه من دلسوخته تقصیر ندارم
چون می کشی ام زنده ترم می کنی ای دوست
من خاصیت بسمل و نخجیر ندارم
- جمعه
- 8
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:37
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه