شب جمعه کنار شش گوشه
دل من حالت عجیبی داشت
می شنیدم صدای قلبم را
چشم من حس بی شکیبی داشت
حرمش از ملائکه پر بود
انبیا در طواف شش گوشه
و ثواب هزار حج را داشت
به خدا هر طواف شش گوشه
شب جمعه ضریح اطهر او
غرق نور حضور فاطمه بود
به خودم آمدم و فهمیدم
بر لبم این نوا و زمزمه بود:
«شب های جمعه فاطمه ، با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا ، گردد به دور خیمه ها
گوید حسین من چه شد ، نور دو عین من چه شد ... »
شاعر:یوسف رحیمی
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 5:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه