حُرمَت نگه دار دستایی که بستی
جرمی به جز آزادگی نداشته
این یادگارِ حضرتِ رسولِ
حُرمَت نگه دار پا به سن گذاشته
حُرمَت نگهدار پیکرش نحیفِ
مهلت بده تا برداره عَصاشُ
اینقدر غریبِ هیچ کی نیست بیاره
عمامه شو، نَعلِینِ شو، عباشُ
حُرمَت نگه دار خونه شو نسوزون
حُرمَت نگه دار بچه هاش تو خونه ان
اینطور اگر حمله کنید به این باغ
گُل ها به زیرِ دست و پا می مونن
حُرمَت نگه دار لرزشِ قنوتُ
مویِ سپیدش و مگه ندیدی
واسه نماز حُرمَت نگه نداشتی
سجاده رو از زیر پاش کشیدی
دلا بسوزه آخه حُرمَتش رو
تو ازدحامِ سایه ها شکسته
قرآن ورق ورق شده تو کوچه
قلبِ تموم آینه ها شکسته
*ریختن تو خونه اش، از بالای دیوار ریختن تو خونه ی حضرت، دَرِ خونه اش رو آتش زدن، اجازه ندادن عمامه سر کنه، اونایی که تو روضه ها بزرگ شدن می دونن اوجِ روضه اینکه یه بزرگ رو بی عمامه بیرون بیارن...اجازه ندادن یه عبا رویِ شون اش بندازه، پا برهنه و دست بسته بیرونش آوُردن...الهی برا اون آقایی بمیرم که سَرِ برهنه و دست بسته بیرونش آوردن، فقط یه حامی داشت تویِ مدینه...*
دامنُ حیدر و گرفت و دشمن
با تازیانه دستش و جدا کرد
دیگه نتونست از زمین بلند شه
به خون نشست و فضه رو صدا کرد
مدینه و قصه ی هَتکِ حُرمَت
که در میاره سیلِ گریه ها رو
اما دلا بسوزه که شکستن
تو کربلا حرمت خیمه ها رو
رسید قاتلش ولی نمی دید
که از عطش جونش به لب رسیده
حُرمَت نگه نداشت بین گودال
حُرمَتِ پیکر و سَرِ بُریده
حُرمَت نگه نداشتن و ندیدن
رقیه تو خرابه چی کشیده
یکی بگه یه دختر سه ساله
مگه چی دیده که قدش خمیده
- پنج شنبه
- 13
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:1
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه