تقلاّ ندارم، تمنّا ندارم
کنارم نباشی، تسلّا ندارم
اگر زخم خوردم شفای تو بوده
نظر بر دوای اطبّا ندارم
شکسته سبویم فدای سر تو
به لب صحبتی غیر لیلا ندارم
شلوغی دور و برم از فراق است
چو طفلی یتیمم که بابا ندارم
سفیدی قلبم سیاهی گرفته
دلی داشتم من که حالا ندارم
اگرچه یک عمر است چشم انتظارم
نگفتم امیدی به فردا ندارم
به رویم نیاورده ای که بُریدم
بغل کن مرا که دگر نا ندارم
به رسوائی من کسی را نداری
به غیر از تو من هم کسی را ندارم
مریز آبروی مرا پیش زهرا
بجز این به مولا تقاضا ندارم
چرا بسته ای در به رویم مگر من؛
غم کربلای معلی ندارم!
فدای حسین و فدای عزایش
صدا زد دگر میر و سقا ندارم
- سه شنبه
- 18
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 20:18
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه