ای کربلا در سینه ات آرام جان خوابیده است
دارم یقین در آن زمین روح زمان خوابیده است
گنجینه ای داری به دِل، یاقوت سرخی زیر گِل
در تُربَتَت ای کربلا گنجی نهان خوابیده است
مُشک و عبیر و عطرِگُل، در پیش عطر تو خَجل
در آن معطّر خاک تو عطر جنان خوابیده است
شد تربتت خاک شفا از خون شاه کربلا
بر درد بی درمان دوا ، در آن مکان خوابیده است
ای قبله گاه عاشقان، گریم بیادت هر زمان
در آن زمین درچشم ما صد آسمان خوابیده است
ای یوسف زهرا بیا ، بنگر بر آن دشت بلا
در خاک و خون شاه ولا ،بنگر چسان خوابیده است
دارد ولائی در دلش هر لحظه یاد کوی تو
با عشق تو در زیر گل آن ناتوان خوابیده است
- پنج شنبه
- 27
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 12:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه