ندیده ناز نگاه تو را خریدارم
به خال روی تو تا زنده ام گرفتارم
به عشق دیدن روی تو دیده می بندم
ولی چه سود که شب را همیشه بیدارم
به درد دوری تو جز تو هیچ درمان نیست
بیاد چشم طبیبت همیشه بیمارم
به روز روشن دیدار توست امّیدم
تویی ستارة خورشید در شب تارم
فدای غنچة لبخند تو هزاران جان
مرا تویی گل زیبا و من تورا خارم
بیاد دوری تو عاشقانه می گریم
چه گویم از دو جهان من فقط تورا دارم
به گرد حسن تو گردد تمامی سخنم
به دور روی تو درگردشی چوپرگارم
برای دلشده چون انتظار زیبا نیست
من از امید و ز شوق وصال سرشارم
چه گویم از تو که بر مدح تو سخن نارس
تمام عمر اگر وصف تو شود کارم
خمار نرگس مست تو کی شود سیراب
که سوزم از عطش و تشنه کام دیدارم
بجز محبّت تو در دلم ولایی نیست
بیاد دوریت از دیده اشک می بارم
نگاه ناز تو را هر که دید عاشق شد
ندیده ناز نگاه تورا خریدارم
- شنبه
- 29
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 21:10
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه