در آستانه میلاد حضرت رضا ع
در خاطرم هست این که دستان مرا دست تو دادند
در نسل من امثال من، عبدالرضا، خیلی زیادند
این افتخارم بوده عمری با شما همسایه هستم
«همسایه» ات بودیم و نام «مشهدی» بر ما نهادند
ایرانیان وقتی تو را دارند و تو سلطان مایی
کرد و عرب، لر یا بلوچ و ترکمن، از یک نژادند
دل های ما ایرانیان دائم برایت می شوند تنگ
هرگز تعجب نیست، زیرا عاشقانت، خانه زادند
تنها نه تو، نه صحن و خاک و گنبد و ایوان طلایت
من شاهدم حتی کبوترهای تو باب المرادند
عاشق شدن آسان شد آن روزی که در صحن تو آقا
دیدم کبوترهای گوهرشاد تو خوشحال و شادند
یک شب میان خادمانت روضه ای مهمان شدم من
آنجا خودم دیدم چگونه خادمان مست جوادند
از خوان لطفت گرچه روزیّ مرا هر بار دادند
اما دو سال و خرده ای شد، کربلایم را ندادند
- یکشنبه
- 30
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 19:20
- نوشته شده توسط
- وحید ولوی
- شاعر:
-
وحید ولوی
ارسال دیدگاه