• سه شنبه 15 آبان 03

سید ناصر ولائی زنجانی

زیارت کربلا -(تو که از کوی یار آمده ای از دیار نگار آمده ای)

371

توکه از کوی یار آمده ای از دیارنگار آمده ای
توکه بوسیده ای زمقدم یار پس چرا اشکبار آمده ای
منکه ازکوی یار آمده ام همنفس با بهار آمده ام 
دیده آمد دلم در آنجا ماند زان سبب اشکبار آمده ام
توکه رفتی حریم خلوت دوست شد نصیب تونیز دعوت دوست
میزبان تو بود حضرت دوست پس چرا داغدار آمده ای
منکه رفتم حریم خلوت یارقسمتم شد اگرچه دعوت یار
دیدم او را که داغ اکبر داشت زان سبب داغدار آمده ام
کربلا را تو دیده ای ای دوست ناله هارا شنیده ای ای دوست
تو به کامت رسیده ای ، ای دوست پس چرابی قرار آمده ای
قبر شش گوش یار را دیدم آستانش اگرچه بوسیدم
دل بریدن زیار مشکل بود زان سبب بی قرار آمده ام
تو که دیدی مزار اکبر را شبه یاد آور پیمبر را
داده ای بوسه خاک دلبر را ازچه اینگونه زار آمده ای
منکه دیدم مزار اکبر راآن گل پرپر پیمبر را
جای سالم نبود در تن اوگریه سر داده زار آمده ام
توچه دیدی بگوبگو بامن   توبگواز صفای دشت و دمن
تو که گشتی میان آن گلشن زچه رو سوگوار آمده ای
دیدم آنجا حسین در خون بود چشم زینب زگریه جیهون بود
غصه ها از شمار بیرون بودزان سبب سوگوار آمده ام
به من از تلّ زینبیه بگو از رشادت ز صبر آن بانو
تو که مستی زبادة غم اواز چه اینک خمار آمده ای
من هنوز از می ولا مستم زنده با عشق زینبی هستم
آرزویم دمشق زینب بود چون ندیدم خمار آمده ام
آنزمانی که خیمه ها دیدی صحنه هایی که برملا دیدی
تو بگو هرچه کربلا دیدی توکه از آن دیار آمده ای
آتشی را به خیمه ها دیدم نالة یا حسین بشنیدم
خوشة غم زکربلا چیدم غرق غم زان دیار آمده ام
به من از صحنه های کوفه بگو مسجد کوفه و زخلوت او
از علی گو زخون گرفته وضوزچه رو دلفکار آمده ای
کوفه را دیده  ام که ویران باد میزنم از غم علی فریاد
شد شهید و علی در آن جان داد با غم بی شمار آمده ام
تو بگو با ولائی دلخون که شد از هجر کربلا مجنون
که نشو بیش از این دگر محزون با دلت پیش یار آمده ای
منکه دلخونم از فراق حسین در جنونم ز اشتیاق حسین 
کی رسد دست من به دامن یار  روسیه سوی یار آمده ام

  • دوشنبه
  • 31
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران