علی جان ربابم کبابم مکن
در این آتشِ اشک آبم مکن
تو را شیر و بر من شده قحطِ آب
اگر نیست آبم عتابم مکن
مَزَن چون کبوتر دگر بال و پر
از این بیش در پیچ و تابم مکن
جوابم بده از چه رو خامُشی
تو با خون حنجر مجابم مکن
دل آرام ، می شد ز لبخند تو
مرو غرق در اضطرابم مکن
ندادم تو را شیر چون مادران
خجل از تو مادر خطابم مکن
مکن قهر با من جوابم بده
عزیز دل من جوابم مکن
چه ها با تو می ساختم در خیال
کنون با فراقت خرابم مکن
تو بودی علی سایه ای بر سرم
مرو همدم آفتابم مکن
من از سوز و آه تو سوزم هنوز
کنون با سکوتت عذابم مکن
نه بر من تو ماندی نه گهواره ات
جدا از خیالت به خوابم مکن
به بیرون که افتد چو ماهی از آب
مزن باله از شرم آبم مکن
تو بودی علی بال پرواز من
چنین همنشین با ترابم مکن
چکد قطره قطره ، وجودم به خاک
دراین آتش غم مذابم مکن
ولایی شد از این سخن اشکبار
علی جان ربابم کبابم مکن
- سه شنبه
- 1
- تیر
- 1400
- ساعت
- 18:38
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه