زینت عرش خدای لامکانی فاطمه
ای تو شیرین تر زجان جان جهانی فاطمه
شد ز نور روی تو روشن تمام کاینات
بر جهان جاودان تنها تو جانی فاطمه
ای سبب بر خلقت دنیا و ما فیها بگو
بر تو شد زندان چرا دنیای فانی فاطمه
جان جمله خاکیان بادا فدای قامتت
در جوانی از چه رو قامت کمانی فاطمه
بیت الاحزان شد چرا در آن زمان بر تو نصیب
اشک چشمت را که شد همواره بانی فاطمه
ای گل زیبای طاها از چه پرپر گشته ای
همدمت شد خاک تیره در جوانی فاطمه
نور چشم مصطفی خود فاش کن این راز را
از چه دفنت کرده حیدر شب نهانی فاطمه
کی زند آتش به درگاه مسلمان کافری
زد چرا آتش به درگاه تو ثانی فاطمه
ای گل گلزار عصمت غنچه ات پژمرده شد
تا لگد زد بر درت آن رذل ِ جانی فاطمه
برعلی بنگر که شد تنهای تنها غرق غم
بر غریب در وطن کو همزبانی فاطمه
برحسین و برحسن کلثوم و زینب مرتضی
می کند جای تو هرشب مهربانی فاطمه
نیست یک شب بستر آن پنج تن خالی زاشک
می چکد شبنم زروی گل نهانی فاطمه
همسر مظلوم اول چون تو مظلومه که هست
کز مزارش هم نباشد یک نشانی فاطمه
نیست درگاه امیدی بر ولایی جز درت
زآتش دوزخ مگر او را رهانی فاطمه
- چهارشنبه
- 2
- تیر
- 1400
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه