من به گلزار عطش چشم تر آوردم حسین
بر طواف ماه رویت اختر آوردم حسین
از دل دریای غم با بار سنگین فراق
قامتی خم گشته و چشمی تر آوردم حسین
اربعین شد این چهل بر من چهل سالی گذشت
پیر گشتم تا که این مدّت سر آوردم حسین
بی رُ خَت روزم سیه شد وز غمت مویم سفید
از مصائب سینه ای پر اخگر آوردم حسین
داغداران از اسارت دیده تر بر گشته اند
سوگواران را به پیشت از سر آوردم حسین
دیدن زخم گلویت آتشم زد سوختم
از دل سوزان نشان خاکستر آوردم حسین
دیده ودل هردو شد خون وز سرشک غرق خون
بر مزارت لاله های احمر آوردم حسین
باحجاب خود نمودم پاسداری از حجاب
دختران راسر به سر با معجر آوردم حسین
اشکریزان پس گرفتم از عدو پیراهنت
یادگار مادرت را در بر آوردم حسین
غنچة نشکفته ای در سینة تو تشنه خفت
یاد زخمش ناله ها از دل بر آوردم حسین
شد رباب ازداغ طفلش همنشین با آفتاب
داغدیده مادری بر اصغر آوردم حسین
برسر نیزه لبت قرآن تلاوت می نمود
خون دل بردیده ها زان منظر آوردم حسین
بسته پای حضرت سجاد بر زنجیر بود
زخمی و بیمار را زان معبر آوردم حسین
در خرابه گوهری پنهان نمودم زیر خاک
گوشواری را نشان زان گوهر آوردم حسین
خواندم از حق بودنت در شهر کوفه خطبه ای
حجّت از قرآن و از پیغمبر آوردم حسین
نکته ها گفتم به هرجا بسکه از ظلم یزید
تا دمار از روزگار او بر آوردم حسین
خواهرم کلثوم بر احوال لیلا میگریست
عمّه ای دلخون ز داغ اکبر آوردم حسین
درمصائب با پیامت ایستادم مثل کوه
من به اعجاز کلامت باور آوردم حسین
روز عاشورا اگر بر یاریت یاری نماند
عاشقان را تا به محشر یاور آوردم حسین
- شنبه
- 5
- تیر
- 1400
- ساعت
- 10:59
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه