به زمانه ایدل ایدل چو علی بشر نیاید
ز یَم رَجا و رحمت به از این گُهر نیاید
(علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا)
به رَثای کوه عِزّت زِ کَهی هنر نیاید
(به علی شناختم من بخدا قسم خدا را)
که نماز بی ولایت چه ثَمر ، نظر نیاید
(برو ای گدای مسکین در خانهء علی زَن)
بُوَد این محال ، حیدر بصدای در نیاید
چو نگین پادشاهی به رکوع خود ببخشد
بدهد به سجده جانش که زسجده سر نیاید
به شجاعتش کفایت کند آن فُتوحِ خیبر
که یَلی ز شاهنامه به چنین خطر نیاید
چه رُخی به حُسن رویش بتوانمش مَثَل زد
به جمال بی مِثالش به مَثَل قَمر نیاید
(بجزازعلی که آرد پسری اَبوالعَجایب)
رود از وطن شبانه به وطن دگر نیاید
(که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را)
به خدا دگر نظیری به چنین پسر نیاید
عجبا شه ولایت که غریب شهر خود شد
چه کشیده خود بداند زِکسی خبر نیاید
شَجَر شریعت از او خورد آب زندگانی
که اگر نباشد آبی شَجَری به بَر نیاید
بِدَرد به نورِ حکمت همه ظلمت و سیاهی
شب تار جَهل ما را بجز او سحر نیاید
(نه خدا توانمش خواند نه بشرتوانمش گفت)
چه بگویم از مقامی که به مُختَصر نیاید
من و این یَم فضائل من و قُلّه ی کمالش
عجبا که جان ز حیرت به لبم اگر نیاید
(به دوچشم خونفشانم هِله ای نسیم رحمت)
نکنی اگر تو چاره صحت بَصر نیاید
(که زکوی اوغباری بمن آر توتیا را)
به از این غُبار کُحلی به دو چشم تَر نیاید
زدن از ولای او دَم به عمل خوش است وزیبا
چه بَساکه خِرقِه پوشی دَمی از گذر نیاید
(زنوای مرغ یاحَق بشنو که در دلِ شب)
به جزاز نوای هوحَق زِ هَزاره بَر نیاید
سرخَرمَن تو(نادر) شده خوشه چین مُفلس
ز وجود شَهریاران به گدا ضرر نیاید
- شنبه
- 12
- تیر
- 1400
- ساعت
- 19:24
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه