گریه کن ای دیده امشب شاه مردان میرود
مظهر عدل و عدالت سوی جانان میرود
ای موذّن با نوایت نوحه ی ما شد عَجین
زینت بانگ اَذانت با دل و جان میرود
کعبه پوشیده سیه ، داغ پسر دارد بِدل
خانه زاد حَیّ سبحان شیر یزدان میرود
مسجد کوفه تو هم آوای هجران سر بِده
صاحب محراب و منبر ، جان قرآن میرود
نالهء وا غُربتایش آتشی بر جان زند
خسته از زَخمِ زبان آشنایان میرود
خلوت شبها که دارد اُلفتی با اشک او
شد دگر تنها ، امیر مُلک ایمان میرود
(نادرا) در این شب ماتم بَراتی میرسد
مرغ دل سوی نجف گشته شتابان میرود
- شنبه
- 12
- تیر
- 1400
- ساعت
- 19:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه