اَشبَهِ طاها علی اکبر به دنیا آمده
بَند دل گویا که بر دِلبَند زهرا آمده
شدمَطاف عَرشیان گهواره اش ،یالَلعَجب
گوئیا از آسمان نَفسِ مَسیحا آمده
این فروغِ سَرمدی یکبار دیگر شد عیان
جِلوه ی نورش گمان از طور سینا آمده
اهل یَثرب مُتَّفق قال ومَقالش این بُوَد
خَلقاً و خُلقاً یکی تَشبیهِ طاها آمده
گر بِمصر اُفتد گذارش نِرخ یوسف بِشکند
چونکه زیبایی دِگر از مُلک بَطحا آمده
یوسف کنعان اگردرحُسن رو شد بی بَدیل
بانَمک تَر از همان یوسف چه زیبا آمده
سیم و زَر ارزش ندارد در صف عُشّاق او
صد زُلیخا نِرخ جان با شور و غوغا آمده
رویَت رویَش تَداعی بخش روی مصطفی
احمدی دیگر مَگر بر بیت لیلا آمده
میشود مجنون او لیلی بصحرای بلا
قامَتی موزون تَر ازهر سرو رَعنا آمده
کربلا ای کربلا آغوش خود را باز کن
یوسف زهرا همان آرام جانها آمده
مَنزلی بِنما مُهیّا بَهر او پائین پا
از اَدب گویا پسر ،تَکریم بابا آمده
یاحسین(نادر)گدای رَه نشین کوی تو
مرغ طبعش باب اکبر با تَمنّا آمده
- یکشنبه
- 13
- تیر
- 1400
- ساعت
- 16:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه