بر سر آنم زبان بگشایم و آوا كنم
خویش را در محضر مولای خود پیدا كنم
تا بگوید سر گذشت غربتش را بهر من
سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا كنم
او امام هشتم و آئینه ذات خداست
عالمی را من فقط با نام او شیدا كنم
تا كه مولانا رضا از دست من گردد رضا
از زبان حال او گویم روایت ای خدا
سال ها من منتظر بودم كه آید گوهرم
این مبارك كودك و نور دو چشم مادرم
او مبارك تر بود از هر چه مولود است و بس
او محمد یا جواد است و بود تاج سرم
او امامت را برایم تا ابد تثبیت كرد
كرد رسوا فتنه ی خصم لعین و ابتر م
او مسیح عترت صدیقه ی اطهر بود
در مقام عصمتش همپایه ی كوثر بود
شاعر:جواد حیدری
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه