چشمم به چشم یار فتاد و جـــوان شدم
ققنوس عشق قـلـه هفت آسمان شدم
هر کس در این دیار به جائی رسیده است
از نعمـت شـــریف گــدائی رسیده است
از بس که جــود می کنی و ذره پـروری
اثبات شد، ز مـادرمــان مهـــربان تـری
از هر دری ز خانه ات از جـــود پر شدم
پس، می روم دوباره زنم باب دیگری
هستی گرفته رنگ و لعابی ز لعــل تو
تصـویـــر اشک توســت زلالـی رودها
با نبض پلک هات، هم آهنگ می شود
آواز بلبــــــــلان به فـــــراز و فــــرودها
وقتی نسیـــم می وزد از زلف دلبریت
سرمست می شوند ز عطر تو عودها
حرفی بزن کلام تو از شهد خوش تر است
ما تشنه ایم، تشنــۀ گفـت و شنــودهـا
×××
چشـمی مسیر راه تماشــا گرفته است
قنداقه ای قـــرار رضـــا را گرفته است
پنجــاه ســالِ منـتـظـر و ... اضطــراب را
وقتــش رسیـــده پس بزند این نقــاب را
هر کس در این طریق به جائی رسیده است
آری؛ قسم به یُمن گـــدائـی رســیده است
ای دست جود و لطف و عطای خدا جواد..!
دست مــــــــرا بگیـــــــر رضـای خــدا جواد
افتاده کـــارم از کــــرم دوست با جـواد
ختم بخیر می شوم از (ختم یا جواد)
شاعر:یاسر حوتی
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه