خوشا آندل که جوید دِلرُبا را
ز آه سینه سوزاند سَما را
بنال ایدل بنال ایدل که زهرا
ندارد شهر خود یک همصدا را
بسوز ای سینه تا صبح قیامت
زدند آتش حَریم کِبریا را
یکی نامرد آمد خانه ی نور
شکست آئینه ی حُجَّت نما را
جدا شد محسن از مادر خدایا
چگونه دیده حیدر ماجرا را
قلم در شرح آن فرزند و مادر
رعایت میکند رَسم حیا را
زِ فضه نقل گردید این مصیبت
چو دیدم غرق خون خِیرُالنّسا را
شنیدم ناله ای آهسته سر داد
بگفتا مهدیا دریاب ما را
بیامهدی بیامهدی که مادر
مزارش میبرد این غُصّه ها را
شب است و(نادر)و اَندوه زهرا
زِ آه سینه سوزاند سَما را
- سه شنبه
- 15
- تیر
- 1400
- ساعت
- 21:54
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج نادر بابایی
ارسال دیدگاه