اگر چه هر شب بی تو شبی خیالی بود
ولی به یاد تو در سینه شور و حالی بود
برای پر زدنم تا به سوی چشمانت
دو بال آرزوی من حقیر بالی بود
غروب جمعه ی بی تو چقدر دلگیر است
گرفتن دل من هم در آن حوالی بود
میان شهرِ خیالم به خویش می گفتم
نماز جمعه ی با تو چقدر عالی بود
به ذهن کهنه ی من ای مسافر تنها!
زمان آمدنت واژه ی سوالی بود
کنار سینه زنان غروب عاشورا
نبودی ای گل زهرا و جات خالی بود
شاعر:مسعود اصلانی
- شنبه
- 9
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه