در محبس هارون بیا مادر اسیرم
از زندگی سیرم دعا کن تا بمیرم
محبوس بی جرم و خطا
دارم چو نی دائم نوا
زهرا کجائی- زهرا کجائی
در شهر غربت دیده بر ره اشکبارم
از عترت خود بی خبر دل بی قرارم
جز کنده و زنجیر یک مونس ندارم
افتاده در دام بلا - فرزند شاه لافتی
زهرا کجائی - زهرا کجائی
دارم نه آسایش نه لحظه استراحت
در کنج سردابم ولی مشغول طاعت
یا رب رضایم من همیشه بر رضایت
معصومه ام دارد نوا - گرید پدر گوید رضا
زهرا کجائی - زهرا کجائی
از خانمانم دور و مهجور فراقم
در بند هارون والی مُلک عراقم
هر روز آید سِند ظالم در سراغم
گوید مرا او ناسزا - گاهی زنندم ناروا
زهرا کجائی - زهرا کجائی
زندانی دل ناگرانم بی ملاقات
جرأت ندارد کس به پیشم آید هیهات
دارد یکی هر روز چندین بار سوقات
او سِند نامرد دغا - آید ولی بهر جفا
زهرا کجائی - زهرا کجائی
موسی بن جعفر پیرو ختم رسولم
فرزند صادق بضعه ی پاک بتولم
نه سال می باشد که در زندان ملولم
نالانم هر صبح و مسا - افتادم از پا ای خدا
زهرا کجائی - زهرا کجائی
باب الحوائج منصبم محصور غمها
دارم به گردن سلسله هم کُنده در پا
در رنج بسیار است اعضایم سراپا
خوناب دل دارم غذا - در این محیط غمفزا
زهرا کجایی - زهرا کجائی
روز و شبم یکسان شده دل داغدارم
قسمت مرا هجران شده یاری ندارم
عمرم چه بی سامان شده محنت شعارم
از مرگ می جویم دوا - ای خالق درد آشنا
زهرا کجائی - زهرا کجائی
ای خلق را باب الرجا فرزند طاها
وی شافع روز جزا عالی سجایا
از تو مدد جوید "صفا" دارد تباکا
مستم کن از جام ولا - دائم زنم من هم صدا
زهرا کجائی - زهرا کجائی
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 16:57
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه