بیا که دولت اقبال ماسوا آمد
انیس و محرم اسرار کبریا آمد
گُلی ز بوتۀ شاخ محمّدی بشکفت
ذلال رحمت حق پور مرتضی آمد
نوشته اند بسال چهارم هجرت
حسین فاطمه در مجمع کسا آمد
بروز سوّم شعبان در سپیدۀ صبح
در آن سپیده عجب صبح را صفا آمد
ز بار حمل گرانبار زهرۀ زهرا
دُر عزیز جهان گوهر بقا آمد
صبا به پهنۀ عالم دمید بوی بهشت
نسیم عافیت اکسیر لافتی آمد
برای گفتن تبریک و تهنیت حورا
بوالدین پسر جمله در صدا آمد
نثار مقدم نوباوه در کَفَش افسوس
تهیّه دیده قضا موجی از بلا آمد
امین وحی خدا با هزار شور و شعف
بدست بوس گل باغ مصطفی آمد
نبیّ حق به بغل در گرفت مولودش
زبان به حمد گشود و به صد ثنا آمد
حسینُ مِنّی اَنَا مِن حسین گفت گریست
فزود لَحمِکَ لَحمی و در نوا آمد
گره گشای خلایق سراج اهل یقین
زعیم زمرۀ زُهّاد اتقیا آمد
جمیل جمله جهان و طلایه دار امم
کمال معرفت حیّ لا یُری آمد
گرفت دامن وصلش خلاص شد فطرُس
چو دید شافع عصیان هل اَتی آمد
به شیعیان شب مولود و لیلۀ عید است
بگیرد از کف تو عیدیش «صفا» آمد
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 17:7
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه