ترک ما گفتی کنون چون نی نوا دارم پدر
بی تو من از درد هجران آشنا دارم پدر
مرگ تو قدر حریم عصمت ما را شکست
زین سبب از این فلک بس شکوه ها دارم پدر
نعمتی بودی مرا ارزنده از هر نعمتی
نعمت از کف داده اشکی برملا دارم پدر
خاندان را بود نام اقدست تاج شرف
تاج من تاراج شد در سر نوا دارم پدر
چون فلک زد بر تو از این دهر کوس الرّحیل
من از آن دم با قضا چون و چرا دارم پدر
دوستان از بهر تسکین و تسلّای قلوب
آمدند اما چه سود از آن بجا دارم پدر
تسلیت آرام بخش قلب مهجوران نشد
زنده ام تا من سیه پوش و عزادارم پدر
خاک بر سر کرد ما را گردش دور زمان
هم جلیس غم سرای غم فزا دارم پدر
کلبه ی ما را که بودی رونق صلح و صفا
تیره شد صبح سپیدم آه و وا دارم پدر
گرمی کاشانه بودی هم امید قلب ما
سرد شد کاشانه یأسی از رجا دارم پدر
وای از این تنهایی و رنج یتیمی لاجرم
بی تو من شامی سیه دائم بپا دارم پدر
دولت اقبال من بودی شکوه زندگی
رحمت حق بر تو هر صبح و مسا دارم پدر
در فضای وهم دائم با تو دارم گفتگو
بهر غفران تو من در دل دعا دارم پدر
می رود از دیده اشکم می کند تا یاد تو
مهربانتر از تو من دیگر کجا دارم پدر
چهره در خاک سیه بردی عزادارت شدم
دیده خون دل خون، عجب ماتم سرا دارم پدر
من به یاد و خاطر تو کردم از شادی حذر
در سرای دل چه سان بی تو صفا دارم پدر
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 22:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه