مسلمم ای اهل کوفه پیک یار آورده ام
مژده ی پایان شام انتظار آورده ام
ای پریشان خاطران از دوری مولای خود
لیل هجران را نوید کامکار آورده ام
ای هزاران نامه بر رهبر نهانی داده ها
من جواب نامه ها را آشکار آورده ام
از امام ممتحن ای مؤمنان اهل دین
بر شما اینک سلام بی شمار آورده ام
من سفیر پیشمرگ حجّت بن الحجّتم
آشنایان محبّت را قرار آورده ام
از حسین فاطمه بر خیل عشّاقش کنون
نامه ای ممهور بر مُهر نگار آورده ام
گر شما اهل وفا هستید و خاطر خواه او
ای وفا جویان وفا را اعتبار آورده ام
هر که دارد قصد بیعت با امام راستین
وعده ی شامل به لطف کردگار آورده ام
یادم آمد زین سخن در روز عاشورا حسین
گفت لشگر میهمانی شیرخوار آورده ام
بی زبان طفلی بود عاری ز یارای جدل
تشنه ی آبست زار و اشکبار آورده ام
داغدارم از قتیل اوّلم اکبر از آن
اصغرم را روی قلب داغدار آورده ام
مادرش همچون مثال طفل خود لب تشنه بود
برگ سبزی داده بر من یادگار آورده ام
بی تب و تاب است بهر خدا آبش دهید
چشم در ره دارد این طفل نزار آورده ام
جرعه آبی گر نباشد می شود پر پر گلم
از صفا افتد گلستان و بهار آورده ام
- دوشنبه
- 4
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:34
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه