کوفیان یک تحفه در پشت حجاب آورده ام
تحفه ای ارزنده تر از لعل ناب آورده ام
خیر دنیا سود عُقبا دارد این بیع الشّرا
شیر خواری بی زبان از بهر آب آورده ام
غنچه ای خشکیده از پرورده ی آل رسول
طفل مهمانی ز نسل بو تراب آورده ام
جرعه آبی از برای رفع سوز تشنگی
کیست مهمانش کند بهر ثواب آورده ام
در میان داغ تب جان میدهد اندر برم
گوئیا آتش گرفته دل کباب آورده ام
پیروان دین جدّم گوش دارید این سخن
نا مسلمانان عترت هم کتاب آورده ام
ناله هایش برده بود از کف توان مادرش
نخل امید و جگر بند رباب آورده ام
یک نفر منصف اگر در بینتان باشد که نیست
گویدش این طفل دارد التهاب آورده ام
در کنار نهر آبیم و دچار قحط آب
جان به لب دیدم فتاده با شتاب آورده ام
ای سپاه کور دل وی طاغیان بی خرد
ننگتان باشد طفیل انقلاب آورده ام
من که از اکبر گذشتم دیگر از اصغر چه باک
پاکبازانی مجاب از شیخ و شاب آورده ام
شهریار کوی عشقم با طرفداری قلیل
دختران خرد سالی در رکاب آورده ام
- دوشنبه
- 4
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 20:41
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه