مه پر فیض صفر باشد و ایّام عزا
موسم رحلت پیغمبر خاتم طاها
عاشقان رخت عزا بر تن خود پوشیده
مجلس سوگ ز هر جا گذری هست بپا
گر چه فردوس مهیّاست باستقبالش
گوشه ای شادی و یک گوشه بود آه و نوا
حضرت فاطمه هم اشکفشان است امروز
در جهان گر چه در آنجا نبود شور بُکا
جنّ و انس و همه ارواح رسولان سلف
بی قرارند در این غصّه بطول فردا
مهدی فاطمه در مجلس ختم جدّش
ناظر اهل ولایت بود آن نیک سجا
گاه از سینه ی سوزان خود آتش ریزد
می کند ناله بر احوال شهیدان خدا
اشک ماتم ز دو چشمان به جمالش جاریست
گه نبی گاه حسن گوید و گه وای رضا
گاه مظلوم حسن گوید و خون می گرید
شهریاری که ورا داد زنش زهر جفا
قاسمش حسرت دیدار پدر در دل ماند
تا به میقات شهادت برسد کرب و بلا
از بقیع توسن فکرش برود گاه بطوس
زائر قبر رضا میشود آن میر هدا
توشه بر گیرد از آن روضه ی رضوان هم پس
راهی قبر نبی گردد از آن کوی ولا
دُر غم از صدف دیده ز حرمان بارد
بر سر و سینه زند منتقم آل عبا
حیف از آن رهبر توحید و شفاعت گوید
ارج او فاش نشد بر دل تاریک دغا
عاشق اهل خرد بود پناه اُمّت
بخت بین نوکریش میکند عمریست "صفا"
- سه شنبه
- 5
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 10:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه