تیر قضا رعایت اهل ولا نمیکند
با همه لاابالیش باز حیا نمیکند
گر چه مرام مرد حق سلم و رضاست از ازل
کلک قضا تعمّداً حقّش ادا نمیکند
دوست پسندد آنکسی خنده کنان به تیر او
سینه سپر همی کند سر بقفا نمیکند
گفته مگر نه مصطفی که البلاءِاللولا
آنکه بلا ندیده حق اهل ولا نمیکند
فعل حرامزاده گان فسق و فجور میشود
شیر حلال خورده ای میل خطا نمیکند
میوۀ نارسیده را آفت کینه میزند
حاصل عمر باغبان نشو و نما نمیکند
چون بزن محجّبه صدمه رسد ز ناکسان
پشت در افتد از حیا داد و نوا نمیکند
سقط جنین شد از جفا محسن خیرة النساء
صاحب ذوالفقار را از چه صدا نمیکند
شاید از اینکه مرتضی شرم کند ز فاطمه
خاطر با صفای او غرق عزا نمیکند
میطلبد بداد خود فضّۀ غم کشیده را
دست بدست فضّه اش ناله رسا نمیکند
ضربۀ کاری عدو رشتۀ جان بریده است
سینۀ زخم خورده را گریه دوا نمیکند
نالۀ وا مُحمّدا ورد حسین و زینبش
گرچه تلاش بچّه ها دفع بلا نمیکند
جشن عروسی پسر یا شب بخت دخترش
اینهمه آرزو ولی عمر وفا نمیکند
اُمّ الائمّه از کرم گر نظری بما کند
مستمع سیاه دل عیب «صفا» نمیکند
- سه شنبه
- 5
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 11:32
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه