دیده ریزد اشگ ماتم زار زار
ازمـلال عتــرت پـروردگار
آیدازنایم نوای حـُزن و غم
درگلستان عـزا همچون هـَزار
شدخزان گلـهای باغ سـرمدی
زین مصیبت گشته دلها بیقرار
کشته شد درکــربلا انصاردین
ازجفای کوفیــانه کین شعـار
روزعاشــورا خـدیو کائنــات
آن رضـا برحکم حـّی کـردگار
بهرحجت حجت ارض وسمـا
ازخیـم آورد طفـل شیـرخوار
عـرشیــان درعـالم بالا غمین
نوحه سرمی داد جبــریل اشگبار
روبه سوی لشگـر کفـر ونفاق
گفت آن شـاهنشه گـردون مدار
من حسینـم پاره قلـب رسـُول
پورحیـدر شهــریار باوقـار
مـادرم امّ الائمــه فـاطمـه
آنکه خلقت ازوجودش برقـرار
علّــت غـایی کل ممکنـات
باعث ایجـادهرلیـل و نهـار
حجّـت روی زمینم کـزجفـا
روزروشن شدبرایم شـام تـار
اصغرم لب تشنه درآغوش من
آرمیـده ازعطش بی اختـیار
هـُرم سوزان نفسهایش مدام
میـزند برقلب بابـایش شــرار
جـُرعه ای آب از ره صدق و ثواب
اصغـــرم را بس گـروه نـابکار
- شنبه
- 9
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 13:44
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
موسی جوانی تبریزی
ارسال دیدگاه