چه افکار خوشی میپرورانم در سرم قطعاً
که با شیرینی یادش همیشه بهترم قطعاً
به غیرش هستی دنیا به یک ارزن نمی ارزد
گرفتارم، گدایم، مبتلای حیدرم قطعاً
خدا را شکر تقدیرم به زیبایی رقم خورده
که تا پایان عمرم ریزه خوار این درم قطعاً
از اسمش نور می بارد، چه ایوانی نجف دارد
که روزی میکُشد ما را صفای آن حرم قطعاً
محبت ریشه می خواهد، ارادت حکمتی دارد
مرا سویش کشانده شیر پاک مادرم قطعاً
قلافش پِلک و چشم دلربایش تیزی شمشیر
به یک نیمه نگاهش می دهد بال و پرم قطعاً
به جز او در دو عالم هیچکس ساقی کوثر نیست
به دادم میرسد آن لحظه های آخرم قطعاً
- سه شنبه
- 12
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 9:42
- نوشته شده توسط
- سوگند زجاجی
- شاعر:
-
میلاد حبیبی
ارسال دیدگاه