یکه بود و بی حریف، این شد که لشگر باب شد
لشگری را کشت ، جنگ نابرابر باب شد
تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت
در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد
هیبتش را چون موذن داخل محراب دید
ابتدای هر اذان الله اکبر باب شد
شیعیان توحیدشان را در ولایت یافتند
در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد
اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی ست
ختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شد
گفت پیغمبر انا علمٌ علیٌ بابها
در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!
هر چه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟
آخرش حیدر امیرالمومنین ارباب شد..
- سه شنبه
- 12
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 9:58
- نوشته شده توسط
- سوگند زجاجی
- شاعر:
-
محمد حسین ملکیان
ارسال دیدگاه