دحوالارض است و بی قرار توام
ساقیا می بده خمار توام
رو به خالت نماز میخوانم
عبد الطاف بی شمار توام
در دلم تا همیشه جا داری
تا قیامت فقط شکار توام
غرق بوی خدا شدم با تو
تا زمانی که در کنار توام
نوکری میکنم به دربارت
خاک پای تو جان نثار توام
بدم اما به کار می آیم
گلی و دلخوشم که خار توام
من خدا را شناختم با تو
متحیر ز ابتکار توام
مستیم از جنون گذشته علی
مات و مبهوت ذوالفقار توام
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:16
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه