نرم شد پیکرِ پاکت گلِ من زیرِ لگد
از تنت هیچ نماند ابنُ الحسن زیرِ لگد
وا عمو گفتی و از سینه ی من شعله کشید
دیدم افتاده که ای وای بدن زیرِ لگد
نعل ها نقش و نگاری زده اند از پس و پیش
نکند خُرد شده غنچه دهن زیرِ لگد
بیش از این ناله نکن می رسد از راه عمو
خواهش این ست بیا حرف نزن زیرِ لگد
قامتت وای کشیده شده چون مومِ عسل
می رسد بوی خوش مشگِ خُتن زیرِ لگد
قاسمم..دست نخورده ست لباست هرگز
خوب شد پیرهنت گشته کفن زیرِ لگد
- جمعه
- 15
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 18:21
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه