زمینه /زمزمه شب سوم
بابا میبینی از دنیا سیرم
سه سالمه اما دیگه پیرم
نگفتی بری بی تو میمیرم
سیلی خوردم مثل زهرا. از پشت سر و بی هوا
زخم دل من بابا بعد از تو نمک خورده
اصلاً خبری داری ؟! رقیه کتک خورده
بابایی نبودی من افتادم از نفس
موهامو رسید کشید هر کس و هر ناکس
واویلا واویلا
از خواب که میشم بیدار میترسم
چشمم شده دیگه تار میترسم
زجرو میبینم هربار میترسم
خیلی به من حرف بد زد. شمر هم زد اما زجر بد زد
شونه زدن این موها نمیخواد بزنم چی شه!؟
مویی که گره خورده با شونه که وا نمیشه
خواستم که کنم شکوه به عمو جون رو در رو
سر عمو رو بابا نشناختمش از پهلو
واویلا واویلا
ابروم بابا مثل تو شکسته
بغض راه گلوی من رو بسته
شده عمه هم از دستم خسته
بس که خرابه شب سرده. مونس جسمم سر درده
روی سر من بابا هر چی غمه میباره
عمه میگه این تب هام بابایی برا خاره
گوشواره ی خونیمو تو گوش کسی دیدم
دیدم که ندارم من خیلی خجالت کشیدم
واویلا واویلا
- شنبه
- 16
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 10:49
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه