قلب عالم گشته خون از غصه های راه شام
مرغ دل دارد نوا از ناله های راه شام
ماجرای پر محن دارد که آن صحرا هنوز
می زند داغ شرر بر دل نوای راه شام
قلب زینب سوخت در یک شب ز ظلم ساربان
ناله و فریاد زد از ظلم های راه شام
دید ناگه نیست دخت شاه دین در قافله
گفت یارب آه و آه از دردهای راه شام
گر نیاید دخترم الان قیامت میکنم
لعنت حق باد بر جلادهای راه شام
زجر دون با یک نفر آمد سراغ گم شده
دید اورا در میان خارهای راه شام
ابتدا او داد بر آنان سلامی از ادب
بی ادب بودند اما خصم های راه شام
زجر با سیلی جواب آن گل رعنا بداد
تیره شد در چشم هایش چون هوای راه شام
دست بر صورت نهاد و گفت ای ظالم مزن
مردم از دست شمامزدورهای راه شام
عاقبت رحمی ندید و گفت بنگر ای عمو
می زند سیلی مرا نامرد های راه شام
ای عمو یا خود بیا یا ده خبر بر اکبرم
خود بزن سیلی به این شیادهای راه شام
ای عمو خون می چکد از زخم پاهایم ببین
بس که زد بوسه به پایم خار های راه شام
- یکشنبه
- 17
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا محمودی عارف زنجانی
ارسال دیدگاه